باران شهوت
۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه
لاک بزن
تو برایم لاک بزن
من برایت فاحشه میشوم...
بوی بهشت
بیا و باش
بوی بهشت را برایت آورده ام
قول میدهم امشب خیس بارانت کنم
تو فقط باش....
حرف نزن
نه حرف نزن
همانجا که زبانت میچرخد کافیست
لبانت گویای ناگفته ترین حرفهاست...
بغض خیس
دستهایم در هوا
تردید دارم
باز هم خود ارضایی!
آخر بغض خیسی لای پاهایم تو را میطلبد...
تو فقط باش
حتی با فاصله
من زیر باران
تقدس وجودت را بوسه میزنم
تو فقط باش....
دود و خاطره
آنگاه که دود را بر جای جای بدنم هااااا میکردی
نمیدانستی
که این روزها
من با دیدن هردودی خاطره گرمای شهوت تو در ذهنم تداعی میشود...
عشق بازی
فقط باران نظاره گر عشق بازی ما بود...
شکوه تن تو
باران هم به تماشای شکوه تن تو آمده...
لبانت
ردی از نگاههای ساکت تو را
جستجو می کند
لحظه های عاشقی ام وقتی بارانی می شود
سراسر خواهش می شوم
برای گرفتن لبانت
دست تو
من از تمام آسمان يك باران را می خواهم ؛
و از تمام زمین یک آغوش ...
و از تمام تو یک دست که قفل شود در دست من ... !!!
پستهای جدیدتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)